کد مطلب:313770 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:298

پاسخ امام زمان به سخنان بیهوده در مورد حضرت ابوطالب
از مواردی كه صدیق ارجمند آیةالله آقای حاج شیخ علامه آیت اللهی برایم نقل نمودند، جریان زیر است:

در همان سفر اولی كه بیش از سی سال پیش از این، همراه با پدر بزرگوارم،



[ صفحه 23]



به حج مشرف شده بودم (حدود سال 1343 ه. ش)، یك روز برای انجام طواف به مسجدالحرام رفته بودم، عده ای را دیدم كه در گوشه ای از مسجدالحرام نشسته و یكی از وعاظ اهل سنت برای آنها سخن می گوید، نزدیك آنها رفتم تا ببینم درباره ی چه موضوعی صحبت می كند.

وقتی گوش كردم متوجه شدم كه درباره ی حضرت ابوطالب علیه السلام سخن می گوید و چنین ادعا می كند كه او به پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم ایمان نیاورده بود و اگر پشتیبانی و حمایتی از پیامبر داشته است به دلیل عدم ایمانش به حال او سود و منفعتی نداشته است! از سخنان بیهوده و گمراه كننده ی او بسیار ناراحت شدم و چون نمی توانستم علیه او سخنانش كاری انجام دهم به حضرت حجت علیه السلام متوسل شدم و با چشمانی اشكبار به حضرت عرض كردم: آقا من كه از دستم كاری برنمی آید و چاره ای ندارم، خودت جواب این نادان و سخنان بیهوده اش را بده.

پس از انجام اعمال حج برای زیارت پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم و ائمه ی بقیع علیهم السلام به مدینه ی منوره رفتیم، صبح روز سوم ورود به مدینه در مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم پس از انجام نماز جماعت صبح، ناگهان دیدم كنار ستونی كه نشسته بودم در جلوی من مردی نورانی به هیئت عربها، در حالیكه لباس و عبای بسیار تمیز و سفیدی پوشیده و عمامه ی سفیدی نیز به سر داشت، ایستاد و با زبان عربی بسیار فصیح مشغول سخنرانی شد.

معمولا هر روز پس از نماز صبح جمعیت نمازگزاران متفرق می شدند و عده ای نیز مسجد را ترك می كردند، ولی در آن روز همگی ساكت نشستند و به سخنان آن مرد عرب گوش دادند. در ابتدای سخنرانی فكر كردم ایشان نهج البلاغه می خواند ولی وقتی خوب گوش كردم چون به زبان عربی آشنا بودم متوجه شدم كه انشای خودش می باشد. مدتی سخنرانی نمود و مردم را به تقوا و پرهیزگاری و اجتناب از گناه سفارش نمود. پیش خود گفتم: وقتی سخنانش تمام شد نزد او می روم و با او آشنا می شوم. پس از پایان سخنرانی به طرفش حركت كرده ولی موفق نشدم به او دسترسی پیدا نمایم و از نظرم غایب شد.



[ صفحه 24]



وقتی به محل اقامت و استراحت كاروانمان برگشتم جریان را برای پدرم تعریف نمودم. پدرم كه با عده ای از اهل كاروان نماز جماعت را در همان محل اقامتمان برگزار می كردند، شب به افراد اعلام كردند كه فردا صبح در نماز جماعت مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم شركت می كنیم.

فردا صبح به اتفاق پدرم به طرف مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم حركت كردیم. پدرم برای شركت در نماز نزدیك قبر پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله و سلم رفتند ولی من در همان جای دیروزی و كنار همان ستون نشستم. پس از انجام نماز جماعت صبح مجددا دیدم همان آقا كنار ستون ایستاد و شروع به سخنرانی نمود. جمعیت نیز ساكت نشسته و بدون اینكه كسی از جایش بلند شود مشغول گوش دادن شدند. من آن قدر به ایشان نزدیك بودم كه عبای ایشان روی زانوی من قرار می گرفت. آن روز درباره ی اصل دیانت و عظمت اسلام سخن گفت و به سلاطین روی زمین بد گفت و از عملكرد آنها انتقاد نمود و همگی آنها را ظالم و جائر خواند. برای نگهداری و حفظ دین اسلام نیز سفارش هایی نمود. پیش خود گفتم: امروز عبای ایشان را می گیرم و از او سؤال می كنم كه كیست، ولی به محض اینكه سخنرانیش تمام شد دیگر او را ندیدم.

روز دوم آن چنان تصرفی در من ایجاد شده بود كه اصلا در مورد سخنان این مرد عرب به پدرم چیزی نگفتم و ایشان هم در این مورد با من صحبتی نكردند. فقط از ایشان پرسیدم: فردا چه كنیم؟ گفتند: حتما به مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم بیاییم.

روز سوم به مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم آمدیم و من مجددا در همان محلی كه روزهای قبل می نشستم جا گرفتم، پس از نماز جماعت صبح مجددا همان آقا كنار ستون ایستاد و شروع به سخنرانی نمود. امروز راجع به حضرت ابوطالب علیه السلام و ایمان او صحبتهای زیادی كرد و فرمود: حضرت ابوطالب علیه السلام از اوصیای حضرت عیسی علیه السلام بوده و پیش از ولادت خاتم النبیین صلی الله علیه و آله و سلم به حضرت ایمان داشته است؛ فردی پاك و مطهر بوده است. حتی در این باره عبارتی از زیارت ششم حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام كه در مفاتیح هم وجود دارد آورد كه عبارت چنین است: «... أشهد أنك طهر طاهر مطهر من طهر طاهر



[ صفحه 25]



مطهر...». [1] .

یعنی:... شهادت می دهم كه ذات پاك تو از هر آلایش پاكیزه و از آبای پاك گوهر و پاكیزه جان به وجود آمده ای...

همچنین درباره ی خلافت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام سخن گفت و به طور آشكار شیخین را مورد انتقاد قرار داده و به آنها ایراد گرفت. تعجب كردم كه چگونه او را در میان اهل سنت چنین جرئتی پیدا نموده و این چنین سخن می گوید! شروع كردم به لرزیدن و پیش خود گفتم نكند كسی آقا را بگیرد و به او آزار و اذیتی برساند.

امروز نیز با وجود اینكه خیلی به ایشان نزدیك بودم و گاهی حتی دامان قبایشان را می گرفتم ولی پس از پایان سخنرانی از نظرم ناپدید شد و نتوانستم به ایشان دسترسی پیدا نمایم.

پس از اینكه جمعیت متفرق شدند با چند نفر از دوستان كه در این مورد صحبت كردم، معلوم شد هر كس در هر كجای مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم نشسته بوده صدای ایشان را طوری می شنیده كه انگار در كنارش صحبت می كرده اند. حتی آنها كه بیرون از مسجدالنبی صلی الله علیه و آله و سلم بودند صدا را به طور واضح شنیده بودند و مهمتر اینكه عربها به زبان عربی سخنرانی را شنیده بودند و ایرانیها اكثرا به زبان فارسی و ظاهرا هر كس به زبان خودش متوجه سخنان ایشان شده بودند. در اینجا بود كه به فكر فرورفتم و به یاد توسلم در مسجدالحرام به آقا و همچنین این سخن حضرت افتادم كه در سرزمین منی به من گفته بودند ان شاء الله در مدینه مرا خواهید دید. در نتیجه یقین برایم حاصل شد كه ایشان خود حضرت یعنی امام زمان علیه السلام بوده اند. [2] .



[ صفحه 28]




[1] مفاتيح الجنان: ص 646.

[2] ديدار با امام زمان عليه السلام در مكه و مدينه، ص 187 - 184.